به گزارش گروه رسانه ای ایران – گرا؛ اواخر مرداد امسال زوج جوانی به اداره پلیس آگاهی رفتند و از ناپدید شدن دختر نوجوان شان خبر دادند. زن جوان در مورد دلیل نگرانی اش گفت: صبح دیروز به همراه همسرم برای خرید از خانه بیرون رفتم و وقتی برگشتم از دخترم المیرا خبری نبود. بعد از آن هم هر چه با تلفن همراهش تماس گرفتم، خاموش بود. پس از آن سراغ دوستان او و آشنایانی که حدس میزدم ممکن است پیش آنها باشد، رفتیم، یا به آنها زنگ زدم اما هیچ کسی از المیرا خبری نداشت. الان ۲۴ ساعت است که از او بی خبریم و در واقع فکر میکنیم که برایش حادثه رخ داده است. این در حالی است که به جز شناسنامه خودش و پدرش، هیچ چیز از خانه مان ناپدید نشده است.
با شکایت مادر و پدر نگران، تحقیقات برای یافتن ردی از دختر ۱۵ ساله آغاز شد. در نخستین گام، کارآگاهان سراغ بیمارستان ها و مراکز درمانی رفتند اما باز هم هیچ ردی از او به دست نیامد. در این بین با توجه به وضعیت خانوادگی متوسط خانواده المیرا و عدم تماس از سوی آدم ربایان احتمالی، فرضیه گروگانگیری تقریبا منتفی شد.
به هر حال تحقیقات برای یافتن این دختر ادامه داشت، تا اینکه در شصتمین روز ناپدید شدن المیرا، تماسی با خانواده گرفته شد. دختری که به آرامی صحبت میکرد، گفت: ساکن یکی از روستا های غربی کشور هستم و دو ماه قبل دختر نوجوانی به همراه پسری به نام شهاب به روستایمان آمدند. شهاب را میشناسم، او فرزند یکی از اهالی روستای ما است. اما از زمانی که آنها به اینجا آمدهاند، خانواده شهاب به شدت با المیرا برخورد نامناسبی دارند.
دختری که تماس گرفته بود در ادامه گفت: حتی چندین بار مادر شهاب با او برخورد بدی کرده، اما المیرا به خاطر این که میترسد به خانه برگردد، تمامی رفتار های بد خانواده شهاب را تحمل میکند. یکبار که وضعیت روحی اش به شدت بد بود، برای من سفره دلش را باز کرد. او تعریف کرد که دوستی اینستاگرامی زندگی اش را نابود کرد. المیرا از دلتنگی برای خانواده گفت و از آنجایی که نمیتوانست به خانه برگردد و از طرفی زندگی با خانواده شهاب هم برایش سخت بود، با شهاب تصمیم گرفته بودند قاچاقی از کشور خارج شوند. یکی دو بار هم تلاش کرده اما هنگام عبور از مرز، قاچاق برها، سر آنها کلاه گذاشته بودند.
دختر تماس گیرنده در پایان گفت: حال و روز بد المیرا را که دیدم تصمیم گرفتم مخفیانه شماره شما را از گوشی اش بردارم و با شما تماس بگیرم. آدرس را هم برایتان ارسال میکنم اما اگر از تماس من حرفی بزنید، برایم مشکل بوجود میآید.
پس از این تماس مشکوک، کارآگاهان راهی محل موردنظر شدند و دختر ۱۵ ساله را در خانه ای روستایی پیدا کردند. المیرا که تصورش را نمیکرد ماجرای ۶۰ روز سخت به پایان برسد، در رابطه با ناپدید شدن خود گفت: در اینستاگرام با شهاب آشنا شدم. اوایل خودش را پسری ثروتمند معرفی کرد و این که خانواده او از تجار غرب کشور هستند. با تصور اینکه زندگی ایدهآلی خواهم داشت و تا آخر عمرم مشکل مالی ندارم همراهش شدم و همین رویا حس خوبی به من میداد. کم کم به شهاب علاقمند شدم، اما مدتی بعد متوجه شدم خانواده شهاب با این ازدواج مخالف هستند. خانواده شهاب با این که در روستا زندگی میکنند، وضع مالی خیلی خوبی دارند و دلشان نمیخواست پسرشان با دختری دیگر ازدواج کند.
این دختر ادامه داد: زمان حادثه به پیشنهاد شهاب، زمانی که پدر و مادرم از خانه خارج شدند، شناسنامه ام را برداشتم و به محل قرار با شهاب رفتم. با هم به دفترخانه ای رفتیم و شهاب یکی از دوستانش را به عنوان پدرم به دفترخانه آورد. من شناسنامه پدرم را هم برداشته بودم و دوست شهاب را که مردی در سن و سال پدرم بود، گریم کرده بود. بعد از ازدواج راهی محل زندگی شهاب شدیم. شهاب برای تحصیل به تهران آمده بود و زمانی که خانواده اش، ما را با هم دیدند شوکه شدند. اما کار از کار گذشته بود و آنها به شدت با من برخورد بدی میکردند. برای همین تصمیم گرفتیم از کشور خارج شویم. دو بار من لباس پسرانه پوشیدم و میخواستیم با قاچاق برها از مرز رد شویم. بار اول قاچاق بر سرمان کلاه گذاشت و بار دوم، هنگام عبور از مرز، ماموران متوجه شدند و نزدیک بود که حادثه بدی برایمان اتفاق بیفتد و از کوه به پایان پرتاب شوم. نه جایی برای رفتن داشتم و نه جایی برای ماندن داشتم. خسته شده بودم و مدام گریه میکردم.
به دنبال اظهارات دختر نوجوان، پس از صحبت با خانواده شهاب و المیرا، با توجه به این که آنها ازدواج کرده بودند، در نهایت هر دو خانواده به این ازدواج رضایت دادند و پرونده مفقود شدن دختر نوجوان هم مختومه شد./